-
" علمائ امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل " *
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 00:36
مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم پ ن : * رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پ ن : یا ایها العزیز ... ما را به آستان نشینی مکتبت بپذیر . پ ن : هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود ..
-
از تند نوشته ها ..
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 00:28
این السبب المتصل بین الارض والسما ... اصل دل هست . دل ه که باید جوون باشه و بمونه ! نه دلبند آسمان شدم نه دل .. بند زمین . مانده ام جایی میان آس مان و زمی ن ! ای دل بر ما مباش بی دل بر ِ ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما نه دل بر ما دل بر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما عکسهای 87-88 را میبینم . کاش منم کنار...
-
9 خرداد 1391
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 14:52
ان الدار الآخره .. هی دار القرار می نویسم .. امید که فراموشم نشود در گذر روزها . دنیا محل گذر است .. کاروان سراست . به قول آقاجون " در کاروان سرا نکند کاروان .. سرا " !
-
۸ خرداد ۱۳۹۱
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 15:34
گاهی وسط این آیه ها و نشانه ها که سیبل شان شده ام می مانم که قرار است حجت برای چه کسی تمام شود ؟ سیبل.. تیرها .. تماشاچی ها ...
-
ا خرداد 1391
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 23:13
" برای من ای مهربان چراغ نه , چای بیاور ... "
-
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 00:14
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم ... گاه سبز شدن جوانه ای کوچک بر سرانگشتان ترک خورده ام ,به یادم می آورد که خشکیده ام ! گاه بال گشودن پرنده ای خرد به خاطرم می آورد که چه سهمگین پرواز را ز خاطر برده ام ... گاه زلالی قطره ای حقیقت..وسعت دریایی را که به فراموشی سپرده ام بهتر می نمایاند .. گاه لختی بندگی بنده ای .. بر حذرم...
-
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 23:46
الا بذکر الله تطمئن القلوب . .. بعد از خیلی .. احساس کردم یک جایی بوده است که به آن تعلق دارم . یکجایی مهم تر از ترمز اتوبوس ها.. که همیشه برده اند و کمتر آورده اند . یک جایی که وقتی کسی از سمت آن جا می آید .. مثل این دو روز .. که تو بودی ! هویت روزهای غریب جوانی من لو می رود . یکجایی که وقتی توی دلم فکر می کنم.....
-
۱۹ اریبهشت 1391
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 00:45
از جراحی بغض ها .. چه ژرفایی دارد سکوت انسان هایی که غم عشق و غربت به سکوتشان وا نداشته .. شبیه "استادم " . بارها مسئولیت پذیری اش را دیدم. بارها تواضع اش را .. بارها صبوری اش را .. و یک بار لبخندش را به روی آن همه هیجانی که داشتم . خدایش بیامرزاد. بزرگا مردی که او بود . پ ن : - درد دل دوستان گر تو پسندی...
-
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 21:10
خوش آن طلیعه ی شمسی که تو باشی برابرش ... قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ .. ( آل عمران , 146) بگو (ای پیامبر) اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد پ ن : بگو (ای پیامبر) اگه دوس داری با دوست من که دوست داره با تو دوست بشه دوست بشی.. کدام مادر مهربانی نرم تر...
-
۸ اریبهشت 1391
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 01:18
وای ای مهِِ دو هفته, چه جای محاق بود ...؟! * گوش می دهم .. صدای بال ملائک است که در چین و شکن چادر دخترانت پیچیده .. چهره هایشان بی هیچ خط ناخوانایی از زنگار دنیا ..پاک و مطهر است . بی هیچ خطی ! سرم را بالا می گیرم تا گرمای نگاه نجیبت را بیابم که از نامحرم نابینا هم رو می گرفت .. * چه سخت است بازگشتن به خانه ای که تو...
-
۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 22:34
قول می دهم که آسمان شوم ؟! به مادرم .. که کهکشان های شکوهمند خلقت , زینت گیسوی لیله القدری او بودند .. و سروهای استوار رویاهای من , دست پروردِ گل شکوفه های مطهر دامنش .. پ ن : با تو ترسم نکند شاهد روحانی,روی ..
-
۳۰ فروردین 1391
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 00:30
آخرین جلسه ی کلاس بود . رفته بودم برای ابراز تشکر و سپاس . استاد به چادرم نگاه کرد .. یک طوری که انگار چادرم با بقیه چادرها فرق دارد .. آشناست . بعد با لبخند گفت پس ما با هم همشهری هستیم . گاهی با تمام وجودم .. با تک تک سلول های تنم .. احساس می کنم که خاک شهر من , مشق هجرت می نویسد بالای صفحه های عمر .. بعد .. عجیب...
-
۲۵ فروردین ۱۳۹۱
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 21:53
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید گل طاقت بین در و دیوار ندارد ... پ ن : دل آرامی که سر عشق داند گهی جان می دهد گه می ستاند ... پ ن : موقع ورود روضه مادر برپا بود . موقع رفتن باران,آب روی نداشته ا م می شد ; قطره هایی از مهر یه ی مادر. پ ن : دل آرام شقایق است و حکایت زندگی همه ی ما,جملگی از بودن اوست و هر موجی که از دریای...
-
۲۱فروردین 1391
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 23:15
" میعاد محل دیدار توست با کسی.. و میقات زمان همان دیدار و تنها با خویشتن .. " خسی در میقات,جلال آل احمد پ ن : دوست داشتم میقات, میعاد باشد .. میعاد , میثاق باشد.. و چون میثاقی بسته شد ,میقات .
-
۲۰ فروردین ۱۳۹۱
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 00:45
حالا که دستان چشمانم دور است از سر چشمه خورشید وگم شده ام در سیاهی غلیظ این زمین زنگاری دست به دامن مطهر آسمان می شوم .. و دل می بندم به تقدیر عزیز الهی .. و سر میگذارم بر آستانه ی نیم سوخته ای که قرن هاست دلیل دل های گمشده است . یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک .. اللهم اهدنا من عندک .
-
۲۰ فروردین ۱۳۹۱
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 18:28
بر خاک های صمیمی فکه نشسته بودم . سوره محمد را می خواندم . فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ . ... وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ .. حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ . پ ن : زاهدی با کوزه ای خالی ز دریا باز گشت کفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته...
-
14 فروردین 1390
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 22:33
میقات به روز شد.
-
14 فروردین ۱۳۹۱
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 22:32
میقات به روز شد.
-
۷ فروردین 139۱
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 22:21
نشسته بودیم آلبوم های قدیمی خونه ی آقاجون را می دیدیم .. عکس های سفر مصر .سال هزار و سیصد و چهل و پنج . بعضى افراد داخل عکس هارا دیده بودم و بعضى را چنان از کلام اطرافیان شنیده بودم که گویى آنها را دیده ام . به درجه اى که حتى دوست داشتنى بودند برایم. حالا فقط اسم شان مانده بود و رسم شان . فردایش قرآن مى خواندم . رسیدم...
-
۴ فروردین ۱۳۹۱
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 11:17
شهدا اسفندهایی بودند که برای آمدنت ای روز اردیبهشتی,بر سر آتش نشستند. "شهید باید زیست ."
-
شنبه 27 اسفند 1390
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 22:19
قرار بود تحویل سال را کنار حرم کریمه اهل بیت یاد همه دوستان باشم .. همه همسایه های این خانه . حالا انگار قرار شده تا تحویل سال را کنار خاک های نرم کوشک باشم .. دعا کنید وقتی پرونده زندگیمان را تحویل می گیریم ,شرمنده شهدا نباشیم . پ ن : سفر اصالت و جوهره ذات این دنیا است . این را هر وقت که خیلی از مسافر بودن خسته می...
-
۲۱ اسفند 1390
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 19:51
چنان در انتظار بهارم که سر از پا نمی شناسم .. هر چقدر این سوز زمستانی آخر اسفند بیشتر در تار و پود استخوانم می پیچد , دستان چشمانم ..بیشتر..افق را برای رویت بهار می جویند .. نگاه می کنم به سال های پیش که از فرط تند دویدنم بر مسیر لحظه ها, صدای رستن برگ های تازه ,در تپش سنگین گام هایم گم بود .. و هرم تازه نفس ِ زمین,...
-
۱۸ اسفند 1390
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 00:47
" نفس به نفس نفس نفس می کشیم.. "
-
۱۳ اسفند ۱۳۹۰
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 23:54
دلم می خواست بیایم ایوان آینه خودم را در تلالوی شکسته ی آیینه ها گم کنم اذن دخول بخوانم و بایستم روبروی ضریحت ... پ ن : خدا توفیق بدهد که میقات را بنویسم.
-
۱۰ اسفند ۱۳۹۰
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 13:24
پیغمبر اکرم ایستاده بودند یک کسى را که حد رجمِ زنا را بر او جارى میکردند، میدیدند؛ بعضىها هم ایستاده بودند؛ دو نفر با همدیگر حرف میزدند؛ یکى به یکى دیگر گفت که مثل سگ تمام کرد و جان داد - یک همچین تعبیرى - بعد پیغمبر به سمت منزل یا مسجد راه افتادند و این دو نفر هم همراه پیغمبر بودند. توى راه که میرفتند، رسیدند به یک...
-
۱۰ اسفند ۱۳۹۰
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 01:23
تب داشتم . تبِ تاب . هنوز تیر آغاز شلیک نشده بود و من می ترسیدم بازنده ای باشم که پیشتر از دیگران خط پایان را پشت سر می گذارد.. بی تاب لحظه ای بودم که نگاهم را خواهم چرخاند سمت آغاز .. سمت امروز - سمت دیروز - می دویدم اما دردم رسیدن نبود .نارسیدن بود. بی تاب بودم و در تبش می سوختم. می خندیدم اما هوای ابر و باران...
-
۹ اسفند ۱۳۹۰
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 01:16
مرد خیبر مرد احزاب تا شنید .. از پای افتاد . " تکه تکه اما تاریخی جای پای بی صدایش را بوسیده بودم وسجده ام بی اختیار می چرخید به سمت قبله لبخندهای بی نشانش ... شبی مادرم برخاست و آسمان به سجده فرو افتاد " قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله علیها - : اَلْبُشْری فی وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ...
-
۶ اسفند ۱۳۹۰
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 20:57
چه نماز جماعت بی ریایی ... پ ن : یاد نماز جماعت ظهر جمعه این هفته بخیر . امیر حسین تکبیر می گفت . مانی توی صف جلوی من قامت می بست . ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین وجعلنا للمتقین اماما
-
۶ اسفند ۱۳۹۰
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 23:31
ای دیار آرزو ... کوی یارم .. کوی یارم
-
۴ اسفند ۱۳۹۰
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 00:32
" ...هرچند پیشرفتهای دانشمندان جوان در عرصه فناوری هسته ای ابعاد گوناگونی دارد، مهمترین بُعد آن، ایجاد احساس عزت ملی و عزت نفس در ملت ایران است...باید با اتکای به خداوند متعال و بدون توجه به جنجالها، راه پیشرفتهای علمی در عرصههای گوناگون به ویژه فناوری هسته ای با قدرت و جدیت ادامه پیدا کند... جمهوری اسلامی...