وای ای مهِِ دو هفته, چه جای محاق بود ...؟!
* گوش می دهم ..
صدای بال ملائک است که در چین و شکن چادر دخترانت پیچیده ..
چهره هایشان بی هیچ خط ناخوانایی از زنگار دنیا ..پاک و مطهر است .
بی هیچ خطی !
سرم را بالا می گیرم تا گرمای نگاه نجیبت را بیابم که از نامحرم نابینا هم رو می گرفت ..
* چه سخت است بازگشتن به خانه ای که تو در آن نیستی ..
به جهانی که تو در آن نیستی ...
دریغ ..
من درد نبودن تو را لمس نمی کنم.
می آویزم به تشبیه ..استعاره .. در و دیوار خانه .. شب و سکوت و غربت ..
مگر درد ِ امتداد نیافتن حیات طیبه ات را احساس کنم...
نمی دانم غم نبودن اسوه ای به اندازه ی تو نیکو, چه عظیم است ؟!