میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

30 اردیبهشت 1394

دیروز به دکتر گفتم نمی دونم چی شده . فقط خیلی وقته که آدم قبلی نیستم .

مثل جوابی  بود که جلوی علامت سوال های بعضی از دیگران می نویسم. بعضی که انگار پاک کن بزرگی را که توی دستم گرفته ام نمی بینند و علامت سوال بزرگ شان را می کوبند توی صورتم . دیروز انگار تنها فردی که آدم قبلی را یادش می آمد, دکتر بود و علی . انگار تنها کسی که با آدم جدید مشکلی ندارد , خودم بودم . حالا ... بعد از مدت ها تلاش آموخته ام با علامت های سوال چه کار کنم . به قول زینب دنده ام را برای اتوبان همت تنظیم کرده ام. به سرعت دیگران را با تعجب هایشان جا می گذارم . بی خیالی طی می کنم و زیر لب می خوانم : " بهار می گذرد دادگسترا دریاب  ! ". باور کرده ام که مسافرم و مقصد ...

علامت سوال ها را می گفتم . بعضی شان آنقدر کم ارتفاع هستند که اگر دستور کیک  و سبزی پاک کردن بلد باشی , رد می شوند. بعضی را  ولی نمی شود جا گذاشت .حتی اگر گاهی هیچ کلمه ای برای پرسیدن نداشته باشند, یک علامت سوال دارند در نگاه شان . نگاهی که گریزی از آن نداری . مثل نگاهی که هر وقت بخواهی پشت سرت را از توی آینه ببینی, نگاهت می کند . برای این ها یک نیم کلاچ کافیست . کمی صبر می کنی تاخوب تماشایت کنند و لبخندی بزنند . بعضی دیگر اصلا خود آینه اند . صعب ُ مصتصعب !! چاره ای نداری جز اینکه خودت را در آن ها نگاه کنی .

دیروز بعد از همه ی این علامت سوالها که هر کدام را با مهارتی رد کرده ام , یک نفر نقطه گذاشت و گفت برو سر خط .

ولی من توی دستم فقط پاک کن داشتم . تمام روزها را پاک کرده بودم . حتی روز تولدم را . 

کاش هنوز کاغذ اختراع نشده بود . میشد با میخ هم نوشت . باور کن نوشتن با میخ راحت تر است . اگر عرق از سر و رویت بچکد , دیگر علامت سوال ندارد .

حقیقت این است که دیگر از علامت سوال ها نمی ترسم .می بینم که چقدر حقیرند و چقدر محتاج . محتاجند که کسی باشد که به او مباهات کنند یا اتکا .

ضرباهنگ تلخی دارد زمان و بعضی نگاه ها گویی می خواهند تلخی شان را طغیان کنند .من اما آرامم . رویاهای شیرین می بینم و دردهای سخت را به بطالت می گذرانم و دنده اتومات رانندگی می کنم چون ضامن گذشته و آینده دیگریست .





نظرات 1 + ارسال نظر
حسینی دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام

رفتم توی صفحه وبلاگم
توی حبرنامه دیدم کلی مطلب گذاشتید
یادش بخیر اون روزا که یه روز در میون همه جا را سر میزدم :-دی


ما که سطحمون به مطلب شیک شما قد نمیده بانو
صرفا با یه جاهاییش همزادپنداری کردم و بقیه را با لبخند عبور کردم..


عمر به سرعت در حال گذره
انشاالله لحظاتتون پربرکت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد