وقتی فصل ها دست می دهند به دست آدم ها
که تو را از پای درآورند, موفق می شوند !
پ ن : "شهرها را نبودِ ما غریب نمی کند " *
آدم ها را هم ...
*
" بار دیگر شهری که دوست می داشتم "
نادر ابراهیمی
نه خود می رود آنکه جویای اوست
به لطفش کشان می برد مهر دوست
... و عشق,
دعای بزرگی بود, که نسیم در ادراک خُردمان نجوا کرد .
و ما ..
قاصدکان اشک ناکِ کوچکی
که با دم مسیحایی اش, دست از دامان "شاخه" شستیم ؛ از "زندگی" .
و امروز, گرچه رها و بی وطن
تمامی غربت هایمان را بر بال نسیم طی می کنیم
که به هوای او خفته و رفته ایم .
و به برکت او جوانه می زنیم بر خاک های سردِ دور .
که " بیمنه رزق الوری ".
پ ن : کوچه در کوچه قم زادگاه من است ...
کجا دانند حال ما .. سبکباران ساحل ها ؟!
پیش نوشت : افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد .
تو گویی ایستاده ام خط مقدم ..
دستی بر اسلحه و دستی به زلف یار!
پی نوشت :
چند شبی است از تحیر در حال خودم خواب به چشمم نیامده ..
که چگونه باید تدبیر کرد !