نوشتن سخت می شود وقتی شلوغ می شود دنیایت .
مهم حضور آدم هایی که می آیند یا می روند یا به توان چند می رسند و ... نیست .
مم حضور قلب است که نیست .
تا قلب در محضر عقل حضور داشته باشد کار آدم به سامان می شود .
اما سر قلب اگر شلوغ باشد یا سر عقل , گرم .. حواس آدمی به نفسش نخواهد بود .
" حامد عسگری شعر زیبای بم را خواند .. سوز و دردی درست داشت .. "مثل وقتی که دل ِ چلچله ای می شکند .. مرد هم زیر غم زلزله ای می شکند... خوب داند که به این سینه چه ها میگذرد .. هرکه از کوچه ی معشوقه ی ما می گذرد. " حامد اهل بم بود و کاملا به شعر مسلط. نیمه شب از خانه آمده بود بیرون که جواب تلفن یکی از دوستان_ که اتفاقا آنجا نشسته بود_ را بدهد که زلزله می آید و تمام خانواده ش را می برد. یک تیر آهن ِ عریض و طویل هم تخت ش را در نبود ِ او نابود می کند. آن دوست می خواست خبر عروسی ش را به او بدهد. مرز بین خوشی ها و ناخوشی ها تا این حد کمرنگ بود .. از آن یکی که عروسی ش یکی دیگر را نجات داده بود و خودش را انگار اسیر، می پرسم حالا همسرتان کجاست. چیزی نمی گوید. می فهمم طلاق گرفته اند. شش سال و نیم زندگی کرده اند و یک صبح برخواسته اند و طلاق ... می گفت نتوانستم خوب از پس ِ زندگی برآیم. او همه چیزم بود. که حالا نیست .. "راستش عقد ما را ده سال پیش آقا خواند". می پرم وسط ِ حرفش که چرا کسی باید مزاحم ِ رهبری شود برای امور شخصی ش .. بعد می گوید به خاطر این فایل صوتی. موبایل ش را در می آورد، و صحبت های آقا سر عقد را پخش میکند. آقا می گفت که چهل سال ِ پیش، عقدشان را پدربزرگ ایشون خوانده اند و حالا احساس وظیفه می کنند که برای نوه ی او، عقد بخوانند ... وظیفه ... لغتی بود که این روزها هرچه بیشتر می شنوم کمتر در کسی می بینم .
... "
حبذا
پ ن :
تکانم می دهد .. مثل شهری که ب روی گسل زلزله هاست .
زبانم در دهان باز بسته است .
پ ن :
اگر شور جوانیم بود نه می گفتم و نه می نوشتم .
می اندیشیدم
که ناگفته ها و نانوشته های امروز همه از نیاندیشیدن دیروز است .
پ ن :
فارسی زبان کاملی نیست در قیاس با عربی .
عرب ها آن حسی را که در قلب "دوست می دارد ", حب می گویند
و آن حس دیگری را که در قلب و در عمل "دوست می دارد" , ولایت می گویند .
ما این هر دو را "دوست داشتن" می نامیم .
پ ن :
وایسا دنیا ! یه کم برگرد .. یه کم !
با سه روز تاخیر ...
" زندگی بی عشق مردگیست, انسان تا وقتی زنده است که عشقی داشته باشد .
برو برادرم!
برو خواهرم !
برو جایی که بتوانی این عشق را لمس کنی و تجربه کنی که این عشق یافتنی , داشتنی , شنیدنی و اثبات کردنی است. "
شناخت عرفانی , شهید آیت الله دکتر بهشتی
پ ن : و خدا هم تنهایی اش را فریاد می زد در " قل هو الله احد " .
نشسته ام آرشیو میعاد را می خوانم .
تنیلی ناله میکند : "وایسا دنیا ! من میخوام پیاده شم "
می رسم به فروردین 91 :
" بر خاک های صمیمی فکه نشسته بودم .
سوره محمد را می خواندم .
فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ .
...
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ ..
حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ . "