مناظره تمام شد .
رفتم آشپزخانه تا جمع و جور کنم و افطار را آماده کنم . همه جا مرتب بود .علی بی آن که من بدانم ظرف های مانده را شسته بود و حالا مشغول اعمال غروب جمعه بود . چای دم کردم . دست و دلم به کاری نمیرفت . قرآنم را برداشتم و به دست علی دادم تا برایم بخواند .
پرسید از کجا بخوانم . برای من، فرقی نداشت کدام سوره و کدام آیه .تشنه ی شنیدن قرآن بودم . میخواستم بشنوم سخن خدا را ، نه این که بخوانم . به قول آقاجون " تاثیری در شنیدن هست که در خواندن و دانستن نیست . " من همین اثر را میجستم . آقاجون هیچ موقع بدون منبع و مرجع سخن نمی گفت . در ذهنم دنبال منبع آن گشتم . چیزی یادم نمی آمد بجز این سخن امام به فرزندشان که " احی قلبک بالموعظه " . و این که موعظه اغلب شنیدنی ست . حالا نیاز به موعظه داشتم دقیقا.
علی شروع کرد به خواندن :
قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً.
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکیلاً
پ ن 1: یا عبادی ... یعنی خطاب به کافران و منافقان نیست . ای کسانی که بندگی من را پذیرفته اید .
پ ن 2: مسلمانان در نحوه ى برخورد با کفّار و نیشخندهاى آنان و نحوه مقابله به مثل، سؤالاتى داشتند که آیه با «قل» پاسخ داده است، چرا که گاهى بدگویى به بتهاى کفّار، آنان را گستاخ میکرد که آنان نیز به خداوند ناسزا گویند.