کجا دانند حال ما .. سبکباران ساحل ها ؟!
پیش نوشت : افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد .
تو گویی ایستاده ام خط مقدم ..
دستی بر اسلحه و دستی به زلف یار!
پی نوشت :
چند شبی است از تحیر در حال خودم خواب به چشمم نیامده ..
که چگونه باید تدبیر کرد !
ای در دل مشتاقان از عشق تو بستان ها ...
" ... امروز استکبار جهانى با ابزار پول و سلاح و علم دارد بر دنیا فرمانروائى میکند؛ اما در خلأ فکر قرار دارد، در خلأ اندیشهى راهنما قرار داد. امروز استکبار جهانى این مشکل بزرگ را دارد؛ فکرى ندارد که به بشریت ارائه دهد؛ هیچ ایدهاى ندارد براى ارائه کردن و راه نشان دادن به تودههاى مردم، به خواص مردم، به روشنفکران. اما شما دارید؛ شما اسلام را دارید. وقتى فکر داریم، وقتى نقشهى راه داریم، میتوانیم هدفهامان را ترسیم کنیم، میتوانیم بایستیم؛ در این صورت سلاح آنها و علم آنها و پول آنها، آن تأثیرى را که در گذشته داشت، نخواهد داشت؛ البته نه اینکه بىتأثیر است. ما باید در مقابل آنها هم فکر کنیم - که حالا اگر وقت باشد، خواهم گفت - لیکن در درجهى اول این است که ما فکر و نقشهى راه و ایدئولوژى داشته باشیم؛ بدانیم چه کار میخواهیم بکنیم. "
الان من یه آدمی هستم که غرق در جکسون , شیرجه می زنم در اعماق بازار !
خدا عاقبتم را ختم به خیر بگرداند .
الآن من یه آدمی هستم که به جای چرخیدن توی بازار دارم با جکسون سر و کله می زنم .
تا باد چنین بادا ...!
با هر چه رود نام تو را می توان سرود ...
من از عهد آدم
تو را دوست دارم.
از آغاز عالم
تو را دوست دارم.
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم..
تو را دوست دارم.
نه خطی، نه خالی, نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم
تو را دوست دارم.
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم.
به اندازهی غم
تو را دوست دارم.
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم:
تو را دوست دارم.
جهان یک دهان شد همآواز با ما
" تو را دوست دارم."
" تو را دوست دارم."
قیصر امین پور
پ ن : در تحقیق و تفحص های بین دانشگاهی .. وقتی به سربالایی های دانشگاه شهید عزیز و بهشتی مان می رسی و نفس کم می آید , خدا یک " رودخانه " می فرستد که سر ناهار این شعر را بخواند و تمام خستگی روز را بردارد و ببرد سمت دریا !
پ ن : برو "شعر" حفظ می کن ! مگو چیست "شعر" .