"ضمیمه"
پست قبلی را به افتخار عزیزی نوشتم که از سرمای زمستان گلایه کرده بود .نوشتم تا بداند کسی بهار را نمی بیند مگر اینکه از زمستان گذر کرده باشد . و زمستان انگار که خود , صراطی بوده است و هر چند باریک و برنده باید برآن قدم گذاشت و پیمود.
آرشیو چرکنویس های این وبلاگ را گشتم تا همان روزی را پیدا کنم که دچار سرما بودم .. تا شاید چون " آه صاحب درد " اثر نیکویی برای این پست باشد و باور کند که این نویسنده تلخی ترس های او را چشیده است , چه بسا زهر آگین تر و کشنده تر.. که به لطف خدا همگی از سر گذشته اند و " من الله التوفیق و علیه التکلان " .
و طرفه تر آن است که " شاهد مرگ غم انگیز بهار " باشی و بجای اینکه کاسه ی چه کنم به دست بگیری, با زمزمه ای به خود تذکر بدهی " بهار آمدنی ست " ! و در تنگنای زشتی ها و سختی ها , آزها و دروغ ها - که متعدد و متکثرند - , زیبایی را پیدا کنی که فرد است و واحد .. یکتا و یگانه و ممتاز ! و این نه تنها هنری ست که باید آن را در خویش بپروریم که تربیتی ست.
" اینما تولوا فثم وجه الله "