مینگفتم سخن در آتش عشق
تا نگفت آب دیده ی غماز
آب و آتش خلاف یکدگرند
نشنیدیم عشق و صبر انباز
هر که دیدار دوست می طلبد
دوستی را حقیقت است و مجاز
آرزومند کعبه را شرط است
که تحمل کند نشیب و فراز
سعدیا زنده عاشقی باشد
که بمیرد بر آستان نیاز ...
پ ن :بر عکس می گردم طواف خانه ات را ..
* یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیش تر زانکه چو گردى ز میان بر خیزم
*رشته های دوستی را باد برد ..
شاخه های ترد صحبت هم فسرد
* من شکایت می کنم نزد تو ..
از ناتوانی ام
و شرم دارم از محبتت
و سابقه ی رحمت بی منتهایت ..
* و قله حیلتی ...
* مرا توان و توشه ای جز آنچه تو بخشیده ای نیست ..
* رستن ز حصار مرحمت کن یارب
احساس قرار مرحمت کن یارب
دردیم
کمی مژده ی رحمت بفرست
زردیم
کمی بهار مرحمت کن یارب!
... سایه شدم و صدا کردم :
کو مرز پریدن ها، دیدن ها ؟
کو اوج " نه من " ، دره ى "او"...؟
و ندا آمد : " لب بسته ، بپو "
پ ن - راضیه می گفت : تو نخوانده دکترای نابود کردن عکس داری .
هر جور حافظه ای را می پرانی ..
یاد تصویر دوریان گری افتادم
حافظه ی خودم را که پراندم
تمام عکس ها پیش چشمم نقش شد.
اما نقش های من خلاف چهره ی دوریان گری همه عین صواب بود .
و هست ...
السلام علیک یا بنت خیر البریه
هر روز که می گذرد ..
هر گام کوتاه و بلند زمان که تاریخ پیش می رود ..
این پنهانی و گمنامی و مظلومیتت جده ی سادات
میراث گرانقدر بنی الزهراست ...
پ ن :
عجب این لیبرالیسم فرهنگی خوره بر جانم می گذارد .
خانه ی المیزان(منزل علامه طباطبایی) رو به ویرانیست و
خانه ی آقای بازیگر موزه می شود .