میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

فما احلی اسماوکم ...

 سلام بر آن ضریح محقر چوبین   

امام شهید ۴۲ ساله مان 

زان باده که در میکده ی عشق فروشند 

ما را دوسه ساغر بده و گو رمضان باش  

 

قبل از اینکه میقات را بنویسم جمله ای مدتی ذهنم را مشغول خود کرد.  

کسی را به نوشتن خوانده بودم  

و گفته بود نمی خواهد دیگران بدانند در مورد چه چیزهایی فکر می کند

در آخر تصمیم گرفتم بنویسم . 

دیگران بدانند در مورد چه چیزی فکر می کنم  و به آن فکر کنند خیلی بهتر است از این که در مورد خودم فکر کنند .

۱۴ خرداد ۱۳۹۰

به سایه سار دستانتان قسم  

نگاهتان برایم بارش آیه های تطهیر است و  

صدایتان .. 

 آه صدایتان .. 

دلم برای صدایتان تنگ است ...  

 

* آقا دعایمان کنید که این اسلام های ملیتی -ایرانی و امریکایی-دو لبه مقراضی شده اند تا اسلام ناب محمدی را که خودتان را فدایی اش می دانستید تکه پاره کنند 

*من تمام دانه های آرزویم را بر زمین محبت تو کاشتم . 

چه باک ... 

اگر سخاوت آسمان به گرمای سوزان آفتاب بیازماید یا  به ترنم باران .  

به هوای تو خفته و رفته ایم .

۵خرداد ۱۳۹۰

 * و قربناه من جانب الطور الایمن   

    و نجیناه نجیا  

     سوره مریم / آیه  

  

 *  مجنون را اگربگذارند سر کوی لیلی ،  

     نه ، اصلا بگذارند پشت در خانه اش ، 

     عشق را اگر از دلش بردارند  

     دست به کوبه ی درهم  نمی برد  

۵خرداد ۱۳۹۰

*‌ این روزها عمده ارزش  حضورم سر کلاس به کلام بلندپایه "پیشگیری بهتر است از درمان " مربوط می شود؛     می روم جهت مراقبت بر تصحیح اشتباهات اساتید حین تدریس  

 

* وصف  خواب و بیداری ام : 

خوردن مقاله های اشباع شده از شیمی فیزیک است به وقت بیداری با همان ترتیبی که استانبولی سلف را می خوردم ؛ بررسی موشکافانه داخل سینی غذا و بلعیدن بی علاقه در چند ثانیه 

پلک روی هم گذاشتن همان و دیدن آزمایشگاه لیزر و معادلات اپتیک غیر خطی هم همان.

دردناک وقتی است که ببینی همه نقش بر خواب بوده .   

اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید ..

 به آفتاب گردان نگاه می کردم .  

  می گفت من تمام فاصله ام را با نور پر می کنم .

 به خودم نگاه کردم .

 دیدم من  نیز تنها می توانم تمام فاصله ام را با تو پر می کنم .  

 اگر تو نباشی فاصله همان فاصله است .

 قدم های من سست است . 

 می ترسم  که آمدن من بسوی تو 

 حکایت همان رهرویی باشد که دوست رشته ای در گردنش افکنده بود و می برد..

  واگر بهای این قرب در اندوخته ام نباشد؟! 

   کرم نما و فرود آی در این فاصله . 

 

*    خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت        آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد   

 *  من اشباه الرجال سیاسی امروز  را مخاطب این بیت می دانم .

     کار بزرگ خویش را کوچک مپندار  

     از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

  

 *    ورودی دانشکده به مناسبت فتح خرمشهر شیرینی می دادند . 

      برنداشتم. 

      ناراحت بودم. 

      نه برای ممد که نبود تا امروز را ببیند . 

      برای خودم که دیروز نبودم و امروز هستم .

     از نسلی که خودش را همیشه به اسطوره هایش سنجاق می کند اما جز حماسه های کج و  معوج  بداخلاقی حماسه ای دیگر خلق نمی کند گلایه دارم . 

      ایستگاه صلواتی سر خیابان هم آش می دادند. به مناسبت میلاد بانوی هل آتی  

      باز هم برنداشتم . 

      اما خوشحال بودم .برای چادری که برپاست .