شوخی نیست لیبرالیسم فرهنگی ... حقیقت است !
دو سال پیش آه جانکاهی از نهاد برآوردم که منزل علامه طباطبایی که آجر آجر دیوارهای حیاطش بیست سال ,شاهد نگارش المیزان بوده است ,در حال ویرانی و از دست رفتن است و منزل یکی از بازیگران عرصه سینما و تلویزیون که شکرا لله هنوز در حال حیات هستند , موزه می شود .
حالا,امروز هم اضافه کنید به غم های جانکاه ما که دکور مختارنامه برای کاشت ذرت ویران می شود ,آن هم در روزگاری که در ینگه ی دنیا ملت از شهرت ارباب حلقه ها و لوکیشن هایش توریست جذب می کنند .از این نمونه که بگذریم , این موضوع نشان می دهد که ما از موضوع فرهنگ از بیخ و بن غافلیم.جمع های دانشجویی مان هم صرفا در مسیرهای هدایت شده و دغدغه های کلیشه ای و دیکته شده حرکت می کنند, که معلوم نیست چه زمانی قرار است شکوفه هایشان به بار بنشیند .
کار فرهنگی امروزمان شده تحلیل تام و جری, آن هم برای نسلی که دیگر زمان کارتون دیدن برایش گذشته است.
انگار ما مغزهای فسیل شده را برای مدیریت فرهنگ کنار می گذاریم.
دچار باید بود ...
" ... و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بی کران باشد .
دچار یعنی عاشق . "
سهراب
"ما یک ملت گریه ی سیاسی هستیم "
و حتی اگر در لفظ محلی از اعراب نداشت و شوق مخاطب پایین بود , لااقل در معنا بگوید با لفافه و ظرافت .در مجموع ,تنها یک خانم خانه دار را دیدم که اتفاقا خانواده شان از اهالی خطه ی سبز سیاست بودند اما با دو پیمانه برنج و دو پیمانه شکر که در نهایت میشد دو ظرف شله زرد , ظلم ستیزی و حمایت خودش را اثبات کرد .. حتی بعد از آتش بس .
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیش تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم ...
عاشورا که تمام می شود ,بر می گردیم به جهانی که حسین علیه السلام را در خود ندارد .
چه زیبا بود دنیا .. اگر زیستن را از تو آموخته بودیم .. و حتى " چرا مرگ ؟ " را نیز .
زیستن پدرى چنان شفیق که در گرماگرم کارزار فراموش نکرد طفلی در خیمه تشنه ست.
زیستنى از نخلستان هاى مدینه تا میدان مجاهدت فى سبیل الله .
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا ، تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ ،
اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی ، وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ ...
«به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی دارایی ام را به پای شان میریزم و هیچ ملامتى بر من نیست ! »
" ... قد کنتَ لی حَبلاً صَعبا اَلُوذُبه و
کنت تَصْحَبنا بالرَحم و الدین
... وَ للّهِ لاَابتَغی بَیْنَ الرّملِ و الطین "
" ... تو چنان کوه محکمی بودى که من بدان پناه میبردم
و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.
... به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم.* "
و با این همه مرگ برای امام به در کردن رختی چرکین و پوشیدن جامه اى فاخر و آراسته بود.
و دنیا با این همه لطف و نعمت و نیکویى، زندان .
حال...
ما چنان که تو نفرموده ای ،عاشق توایم !
چنان که تو نزیسته اى!
نبوده اى !
پ ن :
" هنوز ..
تقدیر کهکشان هاى ناملموس
بر مدار خون دنباله دار تو ترسیم می شود ."
"سید حسن حسینی "
* سوگنامه ی رباب در مصیبت اباعبدلله
از پست روز دوشنبه ام خجالت می کشم .
از اینکه نوشتم چه روزی بود یکشنبه .
والله خجالت می کشم.
امروز رفتم دنبال کتاب مریم ..قرار بود زودتر بدستم برسد .
می خواستم درباره اش یک پست ویژه بنویسم در میقات.
می خواستم بنویسم کتابی با این خصوصیات, از یک نگرانی , از یک احساس وظیفه ی فردی شروع شد .بنویسم که این حرکت ها تنها از مختصات دوران دانشجویی نیست .تفریحی نیست .. از روی بی کاری و سرگرمی و تفنن نوشته نشده .
اگر چه به جرات می توانم آرزو کنم کاش ثمره ی تمامی فعالیت های دانشجویی تا این اندازه وزین بود .دانشگاه باید جایی باشد برای این که آدم ها هدفمند تر بشوند . با دغدغه بار بیایند .
و این ها ثمره های آدم های دغدغه دار است .
باری به هر حال از علم و صنعت احضار شدم
و پس لرزه های یکشنبه اجازه نداد کتاب بدستم برسد.
اما خواهم نوشت روزی ان شاالله ..
از آدمهایی که خورده فکرهایشان کتابی می شود در استناد حقانیت فلسطین .
پ ن : میقات به روز شد .