عاشورا که تمام می شود ,بر می گردیم به جهانی که حسین علیه السلام را در خود ندارد .
چه زیبا بود دنیا .. اگر زیستن را از تو آموخته بودیم .. و حتى " چرا مرگ ؟ " را نیز .
زیستن پدرى چنان شفیق که در گرماگرم کارزار فراموش نکرد طفلی در خیمه تشنه ست.
زیستنى از نخلستان هاى مدینه تا میدان مجاهدت فى سبیل الله .
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا ، تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ ،
اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی ، وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ ...
«به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی دارایی ام را به پای شان میریزم و هیچ ملامتى بر من نیست ! »
" ... قد کنتَ لی حَبلاً صَعبا اَلُوذُبه و
کنت تَصْحَبنا بالرَحم و الدین
... وَ للّهِ لاَابتَغی بَیْنَ الرّملِ و الطین "
" ... تو چنان کوه محکمی بودى که من بدان پناه میبردم
و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.
... به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم.* "
و با این همه مرگ برای امام به در کردن رختی چرکین و پوشیدن جامه اى فاخر و آراسته بود.
و دنیا با این همه لطف و نعمت و نیکویى، زندان .
حال...
ما چنان که تو نفرموده ای ،عاشق توایم !
چنان که تو نزیسته اى!
نبوده اى !
پ ن :
" هنوز ..
تقدیر کهکشان هاى ناملموس
بر مدار خون دنباله دار تو ترسیم می شود ."
"سید حسن حسینی "
* سوگنامه ی رباب در مصیبت اباعبدلله