میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

دل بسی بیتاب ...

تاب آوردن  رویشی تازه شاید بسی دشوارتر از نظاره ی پاییز داشتن است ...  

دیروز باران بهاری می بارید و زمزمه ِ جاری کلام این بود : 

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم .. 

 امروز بیم پاییز چنان تا اعماق قلبم دویده که نگاه کوچک جوانه ای بر تن ترد روح تازیانه می زند ...

 

 من

همچنان تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم  

اگر چه که شبیه تو بودن برایم بسی دشوار است. 

 

نگاه من انگار جز دوستان تو را نمی بیند .. 

هر چند که تو را نمی بیند .. 

و تو دیدی که از آنچه شوق آفرین بود رهیدم به سوی تو ... 

گلایه می کنم آقا ... 

گلایه می کنم که دست دراز کرده بودم به سویت  و امروز صورت به خاک دارم ..  

خوشا به حالش که می تواند بگوید  

اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت  

من آرزو دارم ... 

هنوز از خودم چیزی در درونم مانده  

طاقت رنج را هم ندارم  

تو که می بینی  و می شنوی زبان حال را  

قال دیگر برای چه  

 

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد  

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم