میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

25 مهر 1391

" چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟

چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمی شود؟

چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟

چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمی شود؟

 الزامات آپارتمان نشینی چیست آیا رعایت می شود؟

 الگوی تفریح سالم کدام است؟

آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست می گوییم؟

 دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟

علت برخی پرخاش گریها و نابردباریها در روابط اجتماعی چیست؟

طراحی لباسها و معماری شهرها چقدر منطقی و عقلانی است؟

آیا حقوق افراد در رسانه ها و در اینترنت رعایت می شود؟

علت بروز بیماری خطرناک قانون گریزی در برخی افراد و بعضی بخشها چیست؟

 چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟

توجه به کیفیت در تولیدات داخلی چقدر است؟

چرا برخی حرفها و ایده های خوب در حد حرف و رؤیا باقی می ماند؟

 ساعات کار مفید در دستگاهها چرا  کم است؟

چه کنیم ریشه ربا قطع شود؟

 آیا حقوق متقابل زن و شوهر و فرزندان در خانواده ها بطور کامل رعایت می شود؟

چرا مصرف گرایی، برای برخی افتخار شده است؟

 و چه کنیم تا زن هم کرامت و عزت خانوادگیش حفظ شود و هم بتواند وظایف اجتماعی خود را انجام دهد؟ "

بیانات پیرامون سبک زندگی در تمدن اسلامی


پ ن : دقت کنیم که این سوال ها از ما پرسیده شدند . یعنی باید بتوانیم به آنها پاسخ دهیم .

پ ن : بایزید بسطامی به حج رفته بود .جمع کثیری از مردم و حاجیان در خانه ای که اقامت گزیده بود , تجمع کرده بودند تا شیخ سخنی بگوید . جمعیت هر لحظه افزون می شد و مردم خارج از خانه در گرمای آفتاب ایستاده بودند . شخصی برخاست .. جلوی جمع آمد و با صدای بلند گفت :
"خدا رحمت کند هر آنکه را که بر خیزد و گامی پیش نهد ."
 به زبان  امروزی خودمان گفت: 
"مردم جلوتر بیایید که پشت سر جمعی زیر آفتاب ایستاده اند."      
مردم برخاستند و یک گام جلوتر آمدند و همه ی جمعیت داخل خانه جای گزید .
 شیخ بر فراز آمد و فرمود :
 
"خدا رحمت کند هر آنکه را که برخیزد و گامی پیش نهد ."

یعنی آی همه ی مردم ... " علیکم انفسکم  " .. از خودتان شروع کنید اول.


نظرات 10 + ارسال نظر
حسینی سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ

آخیییی....(چقدر به آدم حس مظلومیت دین و اولیای دین دست میده...)

یادم هست بحث های 88 را که من از وادی بیزاری از سیاست برای «مسئولیت یک رای» با کله پریده بودم در دنیای سیاست...

تنها چیزی که به این طرف پابندم میکرد شخصیت آدم های طرفدار رهبری بود، عمق حرفشون را درک نمیکردم، و شبهات اونقدر زیاد بود که آدم هر احظه بخواد معاند بشه و خودش را خلاص کنه... ولی خودم را نمیتونستم راضی کنم، نفهمیده چشمم را روی حرف هاشون ببندم.

الان که این همه میگذره، هیچ وقت تلاش متمرکز و سنگینی برای اثبات ولی فقیه و رفع شبهاتش نکردم، هرچند احتیاج داشتم و دارم و شاید توی مباحثه های 4شنبه، 5شنبه بهش بپردازیم.

ولی جامعیت و نگاه کلان اجتماعی رهبر را به شخصه جای دیگه ندیدم. نوع دغدغه هایی که دارند...

یک دفعه یک مسابقه بود توی تلویزیون، یکی از منتقدین معروف میگفتن من خودمم که میخوام فیلم نامه بنویسم جمله سوم را از بس خودمو نقد میکنم به چهارم نمیتونم برسونم...
این مهمترین دلیلی بود که همان اوایل جدا شوم از اهالی سبز سیاست....

و در مقابل بار مسئولیت و تلاش و ارائه راهکار دینی این طرف و دغدغه صادقانه منجر شده به اجرا....

اولین بار و آخرین بار که رفتم بیت. انگار یک گره کوری که 88 برام باز نمیشد باز شد. رجوع اجتماعی به عالم توی اون فضای صمیمی خیلی متفاوت با چیزی بود که دوربین ها نمایش میدهند.
اینکه برای خط گیری های اجتماعی، تلاش ها و بالا پایین کردن های اجتماعی از یک فقه آشنا به زمان کمک بگیری. آدمی که شخصاً بر خلاف همه تبلیغاتی که میشه ناحق نشنیدم و حتی ندیدم. شاید یک عده بگن صلابت امام چیز دیگری بود، ولی


خیلی دوست دارم در این مورد بحث کنیم. از بحث های مطلوب من موضوع ولایت فقیه و همه مسائلی هست که درش مطرح میشه.

میعاد سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ

قربان با کله پریدنت :))
کاش همه اینقدر کار می کرد کله هایشان .

میعاد سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:07 ب.ظ

گفتی 88 و کردی کبابم !

مریم کوچیکه سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ

باهمه این حرفها که زدی و با توجه به آن که از دلت باخبربودم.از موضع گیری 88ت اصلا خوشم نیومد.حالا که فکر می کنم سکوت بهتر از تبلیغ سبزی ها بود تا قبل از رای گیری.بعدش حرف دیگه ای بود مخصوصا وقتی حجت تموم شد!

مریم کوچیکه سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ب.ظ

درضمن آخر قصه این جوریه که بایزیدبسطامی می ره و میگه براستی که همه حرف رو این مرد زد و من دیگه چی بگم ؟

حسینی سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ب.ظ

«مریم کوچیکه» جان،
موضع گیری نکردن...
دلیلش وسواس باشد، ناتوانی در فهم همه جانبه، ترس از اشتباه یا هر چه... فقط به نظرم قضاوتش به این سادگی ها هم نیست....

میعاد سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

این پست که هیچ موضع گیری در مورد 88 نداشت .
پست قبلی هم اتفاقا در مورد عده ای بود که بشدت از هر نوی طیف سبزی تبری می جستند .

حسینی سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ب.ظ

88 سال غریبی بود... آقاجان که عید به رحمت خدا رفتند، همه میگفتند رفتند و این روزها را ندیدند...

خوب یادم هست اولین مناظره ای که در دانشگاه بود، همه یا دست میزدند، یا هیجان زده بودند... ولی من حالم خیلی بد بود. اولین بار بود که چنین دعوایی را میدیدم. یک سری لایه از جنس بی انصافی، برای زمین زدن رقیب. هرچه میکردم نمیفهمیدم چرا این آدم ها درست با هم حرف نمیزنند...

88 سال اشتباهات بدی بود، سال تلخی های عمیق... هرچند برای من سال ورود و رشد سیاسی بود. ولی کنده شدن های تلخی را از نزدیک دیدم.

هنوز هم خیلی تحلیل ها سخت است...

پ.ن: ببخشید. نمیدانم چرا زخم این درد دل های بی ربط سیاسی سرباز کرده ...
امروز فیلم «بوسیدن روی ماه» را دیدیم. بار دوم بود میدیدم. دلم بزرگی هایش را میخواهد. دلم جامعه طیب و الهی میخواهد. دلم فراگیر شدن میخواهد...
نمیفهمم چرا گاهی چیزهایی به این بزرگی دیده نمیشوند در عوض...

ندا چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ب.ظ

خدا حفظ کنه تمام دل سوزان این مملکت و این مردم و!

سلام خانم اصل کاشانی:)
کجایی شما؟؟؟؟!!!!

اتفاقا چندوقت پیش که داشتم وسایلم و جمع وجور میکردم،یه نامه پیدا کردم که واست نوشته بودم و تو این و جواب داده بودی!:)
یادش به خیر!

میعاد جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

من کاشونی نیستم ندا ...
حب این وطن از ایمان نیست .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد