میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

21 مهر 1391

این هفته که نمی توانستم بروم کهف رو کردم به آن بالا ... طرف کوه ها ... گفتم می شود برادری بفرمایید بیایید دیدن من ؟ می دانم که از سر بی ادبی می گویم ... می دانم که خیلی حقیرتر از آنم که درخواستی داشته باشم از حضورتان .. همه ی این ها را می دانم ولی کمی گوشه دلم به خودم حق می دهم به خاطر همان صبح برفی ... همان اولین صبح ... حق می دهم که انتظار داشته باشم بیایید بازدید من !
 این "من" را ریز می نوشتم ولی نمی توانستم ننویسم آن را .
امشب که آمدید احساس که نه .. دانستم اصلا آن صبح برفی زمستانی هم "من" نبودم که قدم بر می داشتم ... اراده ای وجود داشت در این که آینه ی وجودتان را ببینم .
شنیده ای خواهر جان " رفاقت با شهدا دو طرفه است " ؟
من این رفاقت را به بهانه ی شما آغاز کردم .
بنویس عزیزم این صفحات را ...
خواهش می کنم بنویس .
یادم هست چند ماه پیش همین التماس ها را به  خانوم دکتر یونس نوشتم اما دیگر ننوشت .
با ننوشتن تنهاتر می شویم ..
با نوشتن همدیگر را پیدا می کنیم .
خانواده ای می شویم کنار همه ی این دسته ها و گروه ها و گروهک ها در این جامعه ای که آرزوی مان اسلامی تر شدن ان است ...ننویسی من .. تو .. او هیچ گاه ما نمی شویم .
با نوشتن همدیگر را می بینم ...
در نوشتن است که آینه می شویم برای هم .
با نوشتن است که من مشق هایم را از روی رفتار و منش و روش شما تصحیح می کنم
بنویس خواهر جان ...
دور می شویم اگرننویسی ..
دست هایمان سرد می شود اگر قلم را رها کنیم ...
بنویس خواهر جان .
بنویس خواهر جان ..

باور کن من قسم می خورم به  همان رشته ای که همان اولین صبح برفی را  برایمان نقاشی کرد ..

قسم می خورم این نوشتن سزاوار است . بنویس خواهر جان ..

وقتی بنویسی  من بهتر می شوم .. تو بهتر می شوی .. ما بهتر می شویم .

بنویس خواهر جان

این ها حدیث نفس نیست .

به هر که می گوید این ها حدیث نفس است باید  گفت برود حدیث نفس های شهدا را در موزه دفاع مقدس همدان ببیند.

 به هر که می گوید این ها حدیث نفس است باید گفت .. تا بداند که شهید چمران نوشته های پر از سوز و گداز عارفانه اش را در جمع دوستانش می خواند در زمان حیاتش ...

بنویس خواهر جان ... خواهش می کنم بنویس .