سعدی اندر کف جلاد غمت میگوید
بندهام ...
بنده به کشتن ده و مفروش مرا
" آ ن گنج رنجدیده تاریخ
- دیباج - را
دیوار قصری بلعید
دیوار قصری در بغداد
این سرزمین باستانی بیداد "
در گنجنامه خواندم :
از کهکشان رفض
خورشید روشنی به تانی شهید شد
و سرهای بریده
_ زنگوله های قصر _
در بادهای کافر
لب به دندان گزیدند
و آسمان
در ظلمتی غلیظ
غوطه زد.
" قرآن بخوان!
آن گاه
با ذوالفقار
بر اژدها بتاز
دیوار را بکوب
خورشید رافضی
در انتظار توست . "
در گنجنامه خواندم :
آن گنج رنجدیده تاریخ
_دیباج_ را
دیوار قصری بلعید
دیوار قصری در بغداد
این سرزمین باستانی بیداد ...
سید حسن حسینی
پ ن :
دیباج اصفر : محمدبن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام
مادرش کنیزی بود به نام "عالیه " و محمدبن ابراهیم را به خاطر زیبایی و حسنی که داشت, "دیباج اصفر" (دیباج زرد)
می نامیدند.
محمد بن عبدالله عتکی از محمدبن حسن روایت کرده که گفت : چون فرزندان حسن را به نزد ابوجعفر منصور بردند, نگاهش به محمد بن ابراهیم افتاد. بدو گفت : " دیباج اصفر تو هستی ؟ "
گفت : " آری . "
منصور گفت : "به خدا سوگند به وضعی تو را بکشم که هیچ یک از خاندانت را آنچنان نکشته باشند."
سپس دستور داد جرزی را شکافتند و محمد را زنده زنده در وسط آن گذاشت. سپس آن را مرمت کردند...
و نیز از زبیر بن بکار روایت کرده که مردم دسته دسته به تماشای محمد بن ابراهیم می آمدند تا زیبایی او را بنگرند.
مقاتل الطالبین – تالیف ابوالفرج اصفهانی – ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی ص ۱۹۳
پ ن :
روز جشن هم میان تمام شادی های مقدس دلخواسته
اشکهایم را پنهان کردم .