اذا السماء النشقت
وقتی صداقت مرگ پیشانی ات را می بوسد
از تعفن دروغ های کف خیابان سرت را در گریبان فرو می بری
* نگران نشین .
السلام علیک ..
من مطلوب قبل وقته
و محزون علیه قبل فوته
*درود بر تو که پیش از آمدنت مطلوب بودی
و پیش از رفتنت از فراق و جداییت اندوهناکم
*شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
* کای دریغا بوداعش نریسیدیم و برفت ..
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
*می خواستم آرزوهایم را به راهت پرپر کنم
تازه وقتی دانستم به خاطر تو نباید آرزو داشته باشم
که تو تمام آرزوهایم را برایم پرپر کرده بودی..
* گفتم هر چی پیش بیاد خیره
بابا لبخند زد
انگار تازه متوجه شده بودم مثال درس های بسیار گذشته اش را
مثال مامور بانک
که ملیون ملیون پول را می گرفت و می داد و هیچ تغییری در حالش پیش نمی آمد
*چون پخته به ما می رسد از مطبخ غیب
گه شام و گهی چاشت نداریم و خوشیم
*می ترسم از روز بعد از عید .
می ترسم که دیگر سفره ات را نبینم ..
مثل هق هق های مسجد قدیم دانشگاه
- که نفس شهدا را در خود داشت -
و دیگر ندیدمش..
مثل همان شهیدی که هم سن و سال بودیم
و نشستم سر مزارش
و نگاهش کردم
تا مادرش آمد و برایم دعا کرد
- که زائر پسرش بودم-
و دیگر ندیدمش
مثل همان اشک ها که بی آنکه دانسته باشم
فرصت فرو ریختن را غنیمت می یافتند
و دیگر ندیدمشان
می ترسم .
از روز بعد از عید می ترسم ...
وجوه یومئذ مسفره
ضاحکه مستبشره
و وجوه یومئذعلیها غبره
تر هقها قتره
چهره هایی در آن روز گشاده و نورانیست
خندان و مسرور است
و صورت هایی غبار آلودست
و دود تاریکی آنها را پوشانده است