هو الحبیب الذی ترجی شفاعته ...
دوست داشتنی ترین صفتی که از وجود عزیزتان شنیده ام , تواضع بوده است .
عزیزی که کنار تهیدستان بر خاک می نشسته ..
به روی شان لبخند گرمی زده , دست برده به نان خشکیده و آب سفره شان , و از آن تناول کرده ...
عزیزی که مشغول بازی با کودکان مدینه شده بود ..
پس وقت نماز فرا رسید , و سلمان او را به چند دانه گردو ؟! 9 دانه ی گردو , از کودکان مدینه خرید !
عزیزی که برای قصاص ضربه ی عصایی بر زمین نشست و پهلویش را برهنه کرد !
و این عزیز پیامبری بود , دردانه ی آفرینش !
.
.
.
به خودم که نگاه می کنم هیچ شباهتی ندارم به پیامبری که دوستش دارم .
هیچ شباهتی به تواضع وجود عزیزت ندارم .
سرشارم از تکبر
پر از هیچ
.