میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

میعاد

ان الله لا یخلف المیعاد

10 شهریور 1391

این پنجره اگر چه روزنه ای کوچک بود اما به بلندای گنبدی بر شده بود .. 

تپید و ارتعاش تپیدنش را تمام سایه های مقیم شبستان مسجد دیدند !  

تپید و تپش این پنجره را تنها خورشید بود که ندانست . 

به فریاد رس ای حضرت شمس الشموس .

۹ شهریور ۱۳۹۱

" اولین سوالی که بعد از مردن از ما می کنند این است که در زمینه ی همبستگی اسلامی چه کردید ؟ چه مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به فلسطینی ها بدهیم ؟ مردم بیدار ,آن مردمی هستند که فرصت شناس , درد شناس و حقایق شناس باشند . " 

 حماسه ی حسینی ,جلد یک / صفحه ی 275   

این را نوشتم برای آنها که شروع کرده اند به چرتکه انداختن و محاسبه ی خرج و مخارج حضور مهمانان خارجی نشست اخیر تهران. این پول ها ملتی را به خاک سیاه نمی نشاند .. به عرش اعلا هم بر نمی کند .. اما اگر بیداری تولید شود, این بیداری و آگاهی احیا کننده ی ملت ها ست.

 

 

 

پ ن :  اگر چه در این زمانه بیشتر امید ها نا امید از آب در می آیند یا می شوند یا اینکه از اصل ناامید بوده اند .. با این همه تو رحم کن بر کسی که عمده ی دارایی اش امید است .

۵ شهریور ۱۳۹۱

پروانه ی مراد رسید ای محب ... خموش !   

 

۴ شهریور 1391

امروز رفته بودم دانشگاه قم برای دریافت نمره های یک ترم مهمانی ام؛ پاییز و زمستان ۸۹ ..  

اونقدر خاطرات بد داشتم از این دانشگاه که اگر فاطمه همراهم نبود از رفتن صرف نظر می کردم . 

خاطرات  دیدن آدم هایی که وارد قم شده بودند و راه ترقی را در هر چه بیشتر آب کشیدن جانماز یافته بودند و چقدر این رفتار را دقیق انجام می دادند . و چقدر حیف بود جایگاهی مثل دانشگاه برای آنها . یادم هست همان روزها یک روز صبح وارد دانشگاه شدم ..  آغازین روزهای ماه محرم بود .. صدای آرام دعای عهد در راهرو های قسمت خواهران دانشگاه پیچیده بود .. آقایان اساتید که سر کلاس امدند همگی مشکی پوشیده بودند . خلاصه من داشتم کیفور می شدم از این همه احترام به محرم.. و چه می دانستم که بعضی از همین ها ... 

 

آن روزهای سخت که گذشت از کسی شنیدم که در مورد جمهوری اسلامی گفت : 

 " این سیستم کلا اشکال دارد .. یعنی اشکال به کل آن وارد است و قابل حل نیست."   

در پاسخ تجربیاتم را در این دانشگاه تعریف کردم که همگی آنها بازمیگشت به وجود یک فرد ..  

 که از قضا هیئت علمی بودند در این دانشگاه و گرایش نجوم خوانده بودند در همین رشته ی ما .. و زمانی فرا رسید که ایشان نماینده ی تام الاختیار رییس دانشگاه در برگزاری آزمون کارشناسی ارشد 88  شدند و آن وقت روز اول در حوزه ی امتحانی مذکور -که تنها حوزه بود- آب قطع شد و روز بعددر طول آزمون 110 دقیقه برق و  خبر ,تنها در حد قطعی چند دقیقه ای برق به سازمان سنجش رسید !

سالی گذشت از این پیشامد و ایشان مدیر تحصیلات تکمیلی شدند و در خواست مهمانی یک دانشجوی ارشد را تا 4 ماه به تعویق انداختند.. از قضا این دانشجو هم رشته ی ایشان بود و داشت با چهار واحد الکتروداینامیک به همراه کوانتوم مکانیک و سایر مخلفات سر و کله می زد و ناگزیر شد همزمان در دو دانشگاه سر کلاس برود و امتحان میان ترم بدهد ..  

سال بعد هم حضرت ایشان نماینده سازمان سنجش برای برگزاری کنکور سراسری در استان شدند و از قضا دومین دفترچه ی اختصاصی یک گروه از داوطلبان را تحویل آنها ندادند و بعد هم معلوم نشد که این دفترچه های لاک و مهر شده کجا جامانده بود و  آیا گم شده بود و در نهایت کی و کجا معدوم گشت ؟! 

و آنقدر این پیشامد مهم بود که در سطح کشوری کسی را از پست سازمانی اش در سازمان سنجش بیاورد پایین و همان دکتر توکلی خودمان را که اصلا قیافه شان آدم را یاد کنکور می اندازد و زمان بابا های ما هم کنکور برگزار می کرده اند .. برگردانند به همان مسئولیت ..که آقا زود است شما بازنشسته شوید !  اما این آدم قصه ی ما باز هم سر جایش بماند و باز هم در این استان ما خدمت بکند.. لابد  ما دمت حیا * ... ؟؟! 

طرف مقابلم خوب گوش می داد . شاید منتظر بود که من هم نظرشان را با این حکایت تایید کنم. نمی دانم ؟! 

باری به هر حال قصه ها و غصه ها که تمام شد گفتم : "می دونی عزیزم ..به نظر من غلط کرده هر کی میگه این سیستم اشکال داره .. اینجا توی این کشور عزیز ما.. اصلا سیستم وجود نداره .. یک عده آدم هستیم دور هم که کمتر نظم می پذیریم . بعضی ها تا پای جان ایستاده اند و در خوشی و ناخوشی شان برای این مملکت کار می کنند تا سرپا بماند  در هجمه ی این گرگ های اطرافش .. و این جور کارکردن به قیمت جانشان  هم تمام می شود گاهی . بعضی هایمان هم اشکال ناتوانی خودمان را پای سیستم می گذاریم .. با اینکه می دانیم کم کاری و ضعف مدیریتی و شخصیتی مان به اسم سیستم تمام میشود .. میمانیم. گل میکاریم پی آ پی  "  .  

 

 این را گفتم و در همان فضای ساکت دلم کباب شد بس که یاد کردم فرمایش حضرت آقا را که 

 "خدمت به قم خدمت به آبروی انقلاب اسلامی است "  . 

 

 القصه ... یک ترم بود که چند سال طول کشید .. که " جوان به حادثه ای پیر می شود گاهی  .. " 

 

 

* تا زمانی که زنده ام. 

۲ شهریور ۱۳۹۱

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت  .

 

 

 

 باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود . 

.. 

.