سویــدای دل مـــن تــا قــیامت
مباد از شوق و سودای تو خالیکجا ...
پ ن : حرف هایی بود برای نوشتن که تاریخ آن گذشت و ما آمرزیده شدیم از قطعی شبکه .. آمرزیده شدنی !
حالا آنچه که حتما باید بنویسم این است که دیوان دلم به تعداد اشعار قلبی همه ی عزیزان ورق خورد
و بقچه ای که پیش حضرت گستردم, به اندازه ی لباسهای همگی تان خالی بود ..
گفتم که از زندان آمده ایم و خلاصه ...
بشوی و خلعت فرست و مپرس .
پ ن : هفدهمین دوره ی آموزش مبانی اندیشه ی اسلامی
سر ظهر یا نیمه ی شب .. فرقی نداشت .
بچه ها را که پروانه ی وجود اساتید می دیدم, چشمهایم از ذوق به اشک می نشست .
و از همه صعب تر آخرین سحر بود.
سلام!
وبلاگ خیلی پر محتوایی داری ! من که خوشم آمد!؟
از وبلاگ منم دیدن کنید لطفا.....
موفق باشی
سلام علیکم
قبول باشه
شکر نعمت های معبود...
در پناه خدا باشید.
و آخرین لحظاتش هرچه پربرکت تر.
و آخرین لحظاتش پر برکت تر ان شاالله
سلام عزیز
همنشینی با صالحین و محسنین...
همنشینی با خاندان رحمت...
انشا الله همیشه همنشنین باشی بانو