لیت شعری این استقرت بک النوی*
قرارمان این نبود عزیزم.می دانم .
قرار نبود این ها را بنویسم .
بیتاب شده ام اما .
امروز چندین بار در دلم طوفان شده .
نمی توانم ننویسم برایت که امروز چندین بار در دلم فریاد کشیده ام .
چندین بار امروز دلم از فرط اشک بی تاب شده ست ..
چندین و چند ها بار ضجه زده که از فیس بوک متنفر است.. از های و هوی این همه مجاز .
می دانی امروز چند بار توی دلم گفتم آدم ها قبل از فیس بوک خیلی بهتر بودند .
دیشب خواب دهکده ی جهانی را دیدم .
ملخ ها مشغول غارت ته مانده ی مراتع آفت زده ی اطرافش بودند .
آفتاب تیغ کشیده بود میانه ی آسمان و همه را به ضرب تازیانه ی گرمش می نواخت.
من وجب به وجب زمین ها را می گشتم ..باغ به باغ ..
شاید خوشه ی گندمی پیدا کنم یا نیمه ی سیبی .
ولی افسوس جنازه ی اهالی همه جا روی زمین افتاده بود .. در پیچ کوچه ها .. حتی در آستانه ی در خانه ای !
سگ های هار شهوت ریخته بودند توی ده .استخوان جمجمه ی جنازه ها را زیر دندان های تیزشان خرد می کردند و مغز جنازه ها را به نیش می کشیدند.
میان کوچه ها عجوزه ای بی شرم بر سر هرجنازه می رقصید و هلهله می کرد.
" لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون "
به جان تو سوگند عزیزم ... در مستی شان سرگردان بودند .
بیابان کماکان در دریا پیش می رفت .
می دانی بلا از وبا و طاعون سخت تر بود.
عقل بود که پاره پاره و مجروح ,مستاصل و پریشان از کوچه ای به گذری می دوید..بلکه مفری بیاید .
ازین سموم فتنه .. همه ی درخت های کنار دریای دلم تا سواحل دور اقیانوسی خم شدند و سوختند و گاهی هم شکستند .
کاش فیس بوک نبود عزیزم...
نمی دانم چرا این آدم ها که اینقدر در فیس بوک مشهورند به بهانه ی ارتباطات شغلی در هات جابز و لینکداین مهجورند .. نمی دانم ..
قرارمان این نبود عزیزم .
قرار نداشتیم که من فریادهایم را برایت بنویسم .
اما چه کنم .
"دل" غریب بود و "عشق" مظلوم و عقل "پریشان"..
کاش فیس بوک نبود عزیزم... کاش
پ ن : سحر میاد توی اتاق .دستم را با ذوق می گیره و میگه داره بارون میاد .بدو بیا بریم حیاط.
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد .
*کاش میدانستم که تو حالا کجایی .
تلخ تر از فرقت تو هیچ نیست
بی پناهت غیر پیچاپیچ نیست
...
آدم ها قبل از به تاراج رفتن باورها خیلی بهتر بودند...
قبل از این هجوم فرهنگی...
فیس بوک انعکاس این تاراج است...
بازیگری است در تئاتری بزرگ...
نمی دانم چرا با انسان چنین می کنند...
چه دشمنی دیرینه ای دارند با او...