میخواستیم مشاعره کنیم .
فاطمه گفت : " اول یه بیت در باره ی عشق بخون
به شرطی که توش از عشق و اشک و آه و وصل و هجر و خط و خال و چشم و عشوه و حالت و درد و شیخ و سجاده و زهد و ریا و خم و می و مطرب حرفی نباشه "
گفتم :
" تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت . "
مکث کرد .
گفتم " همه اش رو داشت . نه ؟! "
پس این نعمت خانوادگیست... خدا حفظتون کنه :)
خانوم ...ما قرآنمون رو هم می خونیم به جون خودمون .
فقط تازه داره ابعاد تازه ای از ضعف حافظه مون رخ می نمایاند !
:دی
حواستون به قول صعودی تون باشه ها! :دی :))
خانوم ....
مامانمون از این مجازات سختی که ما برای خودمون در نظر گرفتیم دل شان به رحم آمد ..
نا گفته نماند این هفته بسی دوره کردیم .تا چه در نظر آید و چه مقبول افتد :)
چهل حدیث بود به گمانم... امام جایی در مورد نفاق(اگر اشتباه نکنم) میگفتند که گاهی این طور آدم ها که کم کم مراقب نیستند و کلام شان به حرفشان دو تا میشود. با کلامشان به دیگران خیر میرسانند، اصلاً ممکن است آنها را به جای خوبی هم برسانند اما خودشان....
یک زمانی این خیر رساندن را هم حتی دوست داشتم. یعنی شاید نمیفهمیدم دقیقاً چه جنسی است، طور دیگری تعبیرش میکردم. ولی اگر اهل نیستی لااقل آنان که دوستدار این راه اند را مهربان باش و ... برایم شیرین بود.
و خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل...
زنده باشید، انشالله همیشه در پناه قرآن. آدم های صبور و با اراده جدی تر میگیرندش :)
اصلاحیه جمله آخر:
به نظرم مرور بخشی است که آدم های صبور و با اراده جدی تر میگیرندش. :)
خانوم اجازه مجمل شما پایین تر از سواد ماست