طلع البدر علینا ...
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره ی اشک
که بر دو دیده ی ما حکم او روان بودی ...
شیشه ای شده بودم که تاب سنگینی ذکر مصیبت را نداشت.
تا اینکه تو آمدی ای ماه پیامبر رحمت ..
و انگار کسی دست بر سر و رویم کشید و برای قلبم "والعصر" خواند..
و گره سفره ی رزق چشمهایم را.. به سور و شادمانی گشود .
التماس دعا آجی جون