از جراحی بغض ها ..
چه ژرفایی دارد
سکوت انسان هایی که غم عشق و غربت به سکوتشان وا نداشته ..
شبیه "استادم " .
بارها مسئولیت پذیری اش را دیدم.
بارها تواضع اش را ..
بارها صبوری اش را ..
و یک بار لبخندش را به روی آن همه هیجانی که داشتم .
خدایش بیامرزاد.
بزرگا مردی که او بود .
پ ن :
- درد دل دوستان گر تو پسندی رواست .
- چه خوب میشد اگر من خوب می شدم ..
چرا از فعل «بود» استفاده میکنید؟
اصفهان َ از اساتیدم بودند.
شنبه مراسم تشییع و خاکسپاری شان بود .
گواه مسئولیت پذیری ایشان روزهایی بود که بعد از تصحیح برگه ها ی امتحانی در اتاق شان را باز می گذاشتند تا دانشجوها بیایند و برگه هایشان را ببیند.
گواه تواضع و صبوری شان را در فیس بوک نوشتم .
و آن تک لبخند را هم زمانی دیدم که با دختر کوچک شان در پارک بودند و من از دیدن دختر بچه ای با پدرش بچگی های خودم را به یاد آورده بود .
عجب.... خدا بیامرزدشان...خدا بیامرزدشان....