۱...۲...۳..
پیش نوشت :
اگر بنویسم نزدیک است حالم به هم بخورد
بس که آدم های اطرافم عشق مهاجرت شده اند
می دانی چه حالی دارم ؟!
طرف امروز می گفت : بلا نسبت شما هر کسی که بتواند جای دیگری جز این کشور زندگی کند.. باز هم بخواهد داخل ایران بماند احمق است .
نگاهی هم به من کرد و با پوزخندی باقی حرفش را خورد .
تو نیک می دانی که جایی در اعماق دلم قند آب می شد
از این که با هیچ انگلوفیلی آب هم نخوردم..
چه رسد به قهوه و آب میوه .
پ ن :
تازه رسیده بودیم کاشون .
عمه جون همان طور که دستش را دور گردنم حلقه کرده بود ,شیشه ماشین را پایین برد
صورتش را کنار صورتم آورد و با علاقه خاصی ,نسیم سرد و خشکی را که بیرون می وزید, نفس کشید و چندین بار از سویدای دل گفت : آخ وطن ... هوای وطن
بعد ناگهان,انگار که چیزی به خاطرش رسیده باشد پرسید :
وطن تو کجاست ؟خودت احساس می کنی کجا وطنت باشد؟
نشد که لبخند تلخم را بپوشانم ..
حرف راستی نداشتم برای گفتن.
با هیجان گفت : مثل سید جمال شده ای .
اصفهانیا می گن از مایی .
کاشونیا می گن از مایی.
قمی ها می گن از مایی.
دو روز دیگه هم تهرونیا می گن .
گفتم نه .
هستن هنوز کسانی شبیه سید .
ولی من هنوز شبیه اون ها نیستم .
نسبت به جایی احساس تعلق نداشتم و غصه می خوردم برای خودم .
تا به تو رسیدم ..
تا دستم به عبای روی دوشت رسید..
وطن من زیر سایه عبای تو بود .
ناگفته پیدا بود که عمه هم وطنم را می دید.
این بوی روح پرور از ان کوی دلبر است
وین آب زندگانی از ان حوض کوثر است
ای باد بوستان مگرت نافه در میان؟
وی مرغ آشنا مگرت نامه در پر است؟
بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست؟
یا کاروان صبح که گیتی منور است؟
این قاصد از کدام زمین است مشکبوی؟
وین نامه در چه داشت که عنوان معطر است؟
بر راه باد عود بر آتش نهاده اند
یا خوددر آن زمین که تویی خاک عنبر است؟
باز آ و حلقه بر در زندان شوق زن
که اصحاب را دو دیده چو مسمار بر در است
بازا که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
دانی چون همی گذرانیم روزگار؟
روزی که بی تو می گذرد روز محشر است
گفتیم که عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
صورت ز چشم غایت و اخلاق در نظر
دیدار در حجاب و معانی برابر است
در نامه چند بگنجد حدیث عشق؟
کوته کنم که قصه ی ما کار دفتر است
امروز زیر گنبد شیخ لطف الله حافظ میخوندم.این بیت من و یاد تو انداخت:
آنکه بودی وطنش دیده حافظ یارب
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان
اتفاقا روزی که می نوشتم از ذهنم گ می گذشت
...
چون گوش روزه دار به الله اکبر است