ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد ..
و "در این مسافرخانه فرهاد کش که
هر شب جنازه باد کرده ی آرزویی را
به تشییع تخیل شیرین می برند",
من هنوز میان دو دست تو مانده ام .
و " کانی نفسی واقفه بین یدیک
و قد اظلها حسن توکلی علیک ..."
و سایه ِ امن و مرطوب کارگزاریت
زیر آفتاب سوزان سال های سرنوشت
بر سرم گسترده..
و نیک دلارامی هستی تو
که با تمام بی وفایی و جسارتی که در "بی تویی ام " ورزیده ام ,
به من پشت نمی کنی
و نکرده ای ..
و میان سطر هایی که یک به یک واژگان خط خورده ام را ردیف کرده ام ..
غزلی ناب نوشته ای و می نویسی .
"غزلی مثل تو نایاب" .
یا رب انی اسئلک توبه نصوحا ترضیها
یا رب ..
یا رب ..
یا رب ..
قو علی خدمتک جوارحی
واشدد علی العزیمه جوانحی
وهب لی الجد فی خشیتک
والدوام فی الاتصال بخدمتک
حتی اسرح الیک فی میادین السابقین
واسرع الیک فی البارزین
واشتاق الی قربک فی المشتاقین
پ ن : لا حول ولاقوه الا بتغزل ...