-
۳۰ فروردین ۱۳۹۰
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:23
گندم خود را به آسیای چشمان تو سپردیم .. بی آنکه چشم در چشمت بدوزیم .. سوگندبه همان نجوا که خواندی انا اخترتک فستمع لما یوحی . . دلخوش از ان بودیم که تو نظاره گر بودی ... ... اکنون که کشتزارها را در هوای دستانت .. رها کرده ایم ایمن مان بدار از تلاطم بادهایی که زمین گیرمان می کند ..
-
مقامه (۱)
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 23:22
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ... از انبوه وظیفه ها که با عشق در هم آمیخته بود ی و سالها را ثانیه به ثانیه از خویش می آکند رسیده ام به زمانی که انبوه عشق را به وظیفه می آمیز م شاید که ثانیه ها سپری شوند.. تو بپیرای که فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند ؟! * مولایم که شیر بیشه های جهاد و اجتهاد بود فرمود : عرفت الله...
-
۲۵ فروردین ۱۳۹۰
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 00:05
*دست من از دامن واژگان هم کوتاهست در فرمانبرداریت... به قول خواجه آفریدی رایگان روزی دادی رایگان ببخش رایگان که تو خدایی نه بازارگان... * خراش های آغازین این هفته گام به گام برایم نجوا می کردند السلام علیک ایتها العالمه غیر المعلمه * سطر سطر این قصه بهانه های کودکی ست که می خواهد حتی در پناه سایبان دستان کوچکش خورشید...
-
۲۳ فروردین ۱۳۹۰
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 00:57
همین قدر که درباره -الذریعه- شنیدم عرق شرم به رویم نشست . جرجی زیدان در کتابش «تاریخ آداب اللغة العربیة» ادعا کرده بود شیعه طایفه ای کوچک با آثاری غیر قابل اعتنا بوده که دیگر وجود خارجی ندارد. شیخ آقا بزرگ تهرانی در پاسخش ۲۶ جلد -الذریعه- را نوشت .. فهرستی از میراث مکتوب شیعه از قرن اول هجرت تا زمان حیاتش ... غبطه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 01:28
من تو را از لب ایوان تجلی ز خدا خواسته ام. من تو را از سر سر شاخه ای از باغ بهشت در بر طوس طراوت ز خدا خواسته ام ... شبنم چهره ی خورشید به چشمان شبم می تابید . من صبوحی زده و مست به سر منزل انس .. و به قول سهراب من چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا ته رود ..
-
ما خط تمام نامه هامان کوفی ست ...
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 14:45
این جمعه هایی که خورشید وسط آسمان است و من به روز سلام می دهم جمعه هایی را برایم زنده می کند که همگی در منزل پدر بزرگ مشغول خوردن صبحانه بودیم و آقاجون از دعا بر می گشت ... دعایی که ۴۰ سال هر صبح جمعه در هیئت بنی الزهرا خوانده بود ...
-
۱۸ فروردین ۱۳۹۰
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 01:01
پرواز را به خاطر بسپار , پرنده رفتنی ست ... چوب دست به دست می گیرم و پیراهن را به سرش می زنم در هوایت . باد می برد .. هم بوی و هم پیرهن را. به دنبالش که می دوم چوب را بر زمین می گذارم که پیرهن را بگیرم.. خودت این پرچم را در هوای خودت برافراشته دار ..
-
۱۷ فروردین ۱۳۹۰
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 02:31
تازیانه ی تند این خاطره ها تن روزهایم را کبود کرده . . حسرت می خورم به حال مرده ای که روزهایش و شب هایش و لحظه های گاه و بیگاهش در گور جان می گیرند ... امروز با چنان سرعتی راه روزگار را دویده ام که اینک .. بامدادان .. می ایستم در برابر این گوی آتشگین شاید که بایستد .. ما سریع دویدیم روزهایمان را و سریع خوابیدیم شب...
-
۱۴ فروردین ۱۳۹۰
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 22:48
بگو ساحل تهی دست است مروارید باید شد ...
-
the day afetr tomorrow
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 22:20
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
-
یا ذخر من لا ذخر له
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 01:35
اللهم اختم بعفوک اجلی و حقّق فی رجاء رحمتک املی و سهّل الی بلوغ رضاک سبلی و حسّن فی جمیع احوالی عملی الّلهمّ صل علی محمد و اله و نبّهنی لذکرک فی اوقات الغفله واستعملنی بطاعتک فی ایام المهله وانهج لی الی محبّتک سبیلا سهله اکمل لی بها خیر الدّنیا والاخره * ۱-واژه واژه و سطر سطر روزها را که می کاوم می بینم جز از تو و جز...
-
۷ فروردین ۱۳۹۰
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 22:51
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیایان تو داده ای ما را ... * آرفکن را پی فرمولی می گشتم ... رسیدم اول شعر هایی که قبل از میلادت گفته بودم آبان ۸۵ خوش به حال همان روز هنوز هم اختیارم را به دست شما سپرده ام . هنوز ... * یادت هست ؟! از دلم گذشت... "زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم ؟!" *...
-
۷ فروردین ۱۳۹۰
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 15:56
سفر از پیش تو هر گز نتوانم ... َوَ کَذلِک أنْزَلناهُ ءایاتِ بیِّنتٍ و أَنَّ اللهَ یَهْدی مَن یُرید ...
-
اینک رسیده است زخمی ترین بهار ...
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 06:51
از سیم خاردار بر موج انفجار اینک رسیده ست زخمی ترین بهار ... غیر از گدازه نیست جز خون تازه نیست این لکه های سرخ بر روی شاخسار ... از بوی نفت، گیج بر پیکر خلیج هر سو نشسته است یک فوج لاشخوار ... امواج بیم گشت دُرّ یتیم گشت در دامن عدَن هر دُرّ آبدار! ... آل سعود؟ نه آل یهود...؟ نه شیطان وحشی اند این قوم نابکار ... ای...
-
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند...
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 23:58
همین روزها بود که کوله بارم را آوردم کنار خانه ات تا ببینی خالی از آرزوست نمی دانستم " فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایه فی رحل اخیه ثم أذن مؤذنٌ أیتها العیر إنکم لسرقون " (سوره یوسف ۷۰) حکایت تازه ای نیست ...
-
و من زارها عارفا بحقها ...
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 00:25
پیش چشمانت بسی چرخیده ایم سیلی سرد از نگاهت خورده ایم .. عشق مهتابی ببین شب های خود تا سحر وقف سلامت کرده ایم ... . . . به جوانه های این بهار قسم که گویی جوانترند از جوانی من و به ابرهای چشم به راه که چشمان ابری ام را سمت راه می کشند عشق را در مکتبت آموختم ..
-
۲۵ اسفند۸۹ ۱۳
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 23:23
وقتی با خدا پر یا پوچ بازی می کنی همیشه برنده ای چون دستای خدا همیشه پره .. دنیای سر در گم آدم بزرگ ها به سکوتم وا داشت .. کاش سکوتم را مثل خودشان بودن ندانند !
-
پشت سر(به تمام رفیق های شفیقم)
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 00:05
باد هم آب را به بیرون ازین شهر می برد .. . . . اصفهان را برای وسعتی که در تحمل کردن داشتم دوست دارم .. و تو را برای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست میدارم..
-
یک شنبه 15/اسفند /89
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:40
خدایا به من « تقوای ستیز » بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم
-
شنبه 14 اسفند 1389
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 23:04
سکوت و صبوری آدم ها را به حساب ضعف و بی کسی شان نگذاریم . شاید هنوز به چیز هایی پایبندند که ما فراموش کرده ایم . شنیده بودم خدا عشق های بزرگ را به نام خودش تمام می کند . خدایا نظر تو چیه ؟!
-
گاهی یک دوست ...
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 22:34
با قدم هایی آهسته سالن انتظار را متر می کردم ... یک ... دو ... سه ... پشت دفتر حمایت و پشتیبانی استعدادهای درخشان راهروی طولانی وجود نداشت . با این حال کلافه شده بودم . چند ماه گذشته را که مرور می کردم با خستگی و سر در گمی و انتظار گیج کننده ای همراه بود . خودم را شدیدا ملامت می کردم حتی برای مسائلی که ابدا نقشی در...
-
سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۹
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 23:45
مهر ورزان زمانهای کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که "تو"یی ؛ بر نیاید دگر آواز از"من"!
-
بی تو هرگز ؟!
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 12:33
برای آدم هایی مثل من که فلسفه را با اکسیژن نفس کشیده اند زندگی کردن در دانشگاهی که فیلسوف ندارد مشکل می شود ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 17:17
پرتگاه تنها این نیست که رفیقى از رفیق خود مشروبخورى یا قماربازى یاد بگیرد؛ بلکه اگر در موقعیّتى یک عمل مستحب هم نابهجا باشد، باید مواظب باشیم که از رفیق نیاموزیم. علامه کرباسچیان -رسایل استاد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 00:03
نکند حوادث زندگی در شما اثر کند و فراز و نشیب روزگار شما را از راه بگرداند ... به قول حضرت رسول مومن چون کوه است ... من کوه که نمی شوم .کوهپایه هم اگر باشم هزار جویبار در سینه ام جاریست ...
-
گرت چو کوه سد ره شوند برو ...
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 00:41
تنها خداست که هیچ وقت دوستانش را تنها نمی گذارد ... اگر خیال من آسوده می ود که دوستم می داری و دشمنی ورزیدنم را قلم می گیریَ از تنهایی هم ملالی نبود جز دوری شما ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 13:40
الهی از خوورشید روشن تر باشی و از آفتاب بلند تر یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن .
-
...
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 00:13
به قول انکراتیک هر چه بر سر ما می رود به خاطر اخلاق ایرانی ماست َ و نه اخلاق اسلامی ا ... به قول دکتر اسلامی ندوشن خصوصیات اخلاقی قومی که مغول بر انها حکومت کرده گاهی میان مردممان دیده می شود ... حالم گرفته می شود وقتی کسی را می بینم که بد خلقی ها و بی مغزی ها و حسد و کینه اش را با آب کشیدن جانماز رفو می کند ... یا من...
-
به دست خویشتنم زهر ده که حلوایی ست ؟!
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 23:57
مرا از آنچه که بیرون شهر صحرایی ست قرین دوست به هر جا که هست خوش جایی ست کسی که روی تو دیدست ازو عجب دارم که باز در همه عمرش سر تماشایی ست امید وصل مدار و خیال دوست مبند گرت به خویشتن از ذکر دوست پروایی ست چو بر ولایت دل دست یافت لشکر عشق به دست باش که هر بامداد یغمایی ست
-
یا سند من لا سند له
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 20:43
هزار بار با خودم می خوانم عارف که برنجد تنک آب است هنوز اما چه کند دل می رنجد هنوز تنک آب ست خب ... تو پیاله را سرریز کن یا ذُخْر َمِنْ لا ذُخْر َلِه